معنی فارسی correspondentship

B2

وضعیت یا رابطه‌ای که در آن فرد به عنوان همکار خبری فعالیت می‌کند.

The state or role of being a correspondent, typically in journalism.

example
معنی(example):

او برای گزارش از میدانداری یک همکار خبری دریافت کرد.

مثال:

She was awarded a correspondentship to report from the field.

معنی(example):

این همکاری خبری به او اجازه می‌داد که سفر کند و درباره فرهنگ‌های مختلف بنویسد.

مثال:

The correspondentship allowed him to travel and write about different cultures.

معنی فارسی کلمه correspondentship

: معنی correspondentship به فارسی

وضعیت یا رابطه‌ای که در آن فرد به عنوان همکار خبری فعالیت می‌کند.