معنی فارسی corruptedness
B2فساد به معنای وضعیتی است که در آن چیزی از اصول یا شرایط صحیح خارج شده و دچار آسیب یا نقص میشود.
The state of being corrupted or morally depraved.
- NOUN
example
معنی(example):
فساد فایلها آنها را غیرقابل استفاده کرد.
مثال:
The corruptedness of the files made them unusable.
معنی(example):
فساد او در معاملاتش مشهود بود.
مثال:
His corruptedness was evident in his dealings.
معنی فارسی کلمه corruptedness
:
فساد به معنای وضعیتی است که در آن چیزی از اصول یا شرایط صحیح خارج شده و دچار آسیب یا نقص میشود.