معنی فارسی corseleting
B1عمل یا فن کمر بند سازی در ساخت زره یا اشیاء مشابه.
The process or art of making corselets or similar protective gear.
- VERB
example
معنی(example):
مهارتهای کمر بندسازی برای آهنگران مدرن ضروری است.
مثال:
Corsleting skills are essential for modern blacksmiths.
معنی(example):
او در طول کارگاه با تکنیکهای کمر بندسازی آشنا شد.
مثال:
He learned about corseleting techniques during the workshop.
معنی فارسی کلمه corseleting
:
عمل یا فن کمر بند سازی در ساخت زره یا اشیاء مشابه.