معنی فارسی counteralliance
B2ضد اتحاد، پیمانی یا توافقی که به منظور مقابله با یک اتحاد یا نهاد دیگر تشکیل میشود.
An alliance formed to counteract another alliance.
- NOUN
example
معنی(example):
کشورها یک ضد اتحاد تشکیل دادند تا با نیروهای مهاجم مقابله کنند.
مثال:
The countries formed a counteralliance to oppose the invading forces.
معنی(example):
ضد اتحاد در تلاشهای خود برای برقراری صلح موفق بود.
مثال:
The counteralliance was successful in its efforts to restore peace.
معنی فارسی کلمه counteralliance
:
ضد اتحاد، پیمانی یا توافقی که به منظور مقابله با یک اتحاد یا نهاد دیگر تشکیل میشود.