معنی فارسی counterbewitch

B1

برعکس کردن یا خنثی کردن جادو به وسیله فردی دیگر.

To negate or reverse a bewitching spell.

example
معنی(example):

ساحر سعی کرد تا جادو را برعکس کند و شاهزاده را نجات دهد.

مثال:

The wizard tried to counterbewitch the princess.

معنی(example):

در داستان، یک قهرمان یاد می‌گیرد که چگونه دشمنان را جادو را برعکس کند.

مثال:

In the story, a hero learns to counterbewitch enemies.

معنی فارسی کلمه counterbewitch

: معنی counterbewitch به فارسی

برعکس کردن یا خنثی کردن جادو به وسیله فردی دیگر.