معنی فارسی counterborder

B1

سیاست یا توافقی که به برقراری توازن در مرزها می‌انجامد.

A policy or agreement related to borders that responds to or balances another.

example
معنی(example):

مدافعان خواستار یک سیاست مرزی متقابل شدند.

مثال:

The advocates pushed for a counterborder policy.

معنی(example):

مذاکره شامل شرایطی برای توافق مرزی متقابل بود.

مثال:

The negotiation included terms for a counterborder agreement.

معنی فارسی کلمه counterborder

: معنی counterborder به فارسی

سیاست یا توافقی که به برقراری توازن در مرزها می‌انجامد.