معنی فارسی countercommand
B1دستوری که به طور خاص بر اساس یک دستور دیگر مخالفت میکند.
A command that counters or opposes a previous command or directive.
- NOUN
example
معنی(example):
مدیر یک دستور مخالف به دستور اولیه صادر کرد.
مثال:
The manager issued a countercommand to the initial directive.
معنی(example):
یک دستور مخالف میتواند از سوء تفاهمها در یک تیم جلوگیری کند.
مثال:
A countercommand can prevent misunderstandings in a team.
معنی فارسی کلمه countercommand
:
دستوری که به طور خاص بر اساس یک دستور دیگر مخالفت میکند.