معنی فارسی counterestablishment
B1ساختار یا سیستم جایگزینی که کاملا مخالف یک تأسیس دیگر است.
An alternative structure or organization that opposes the established order.
- NOUN
example
معنی(example):
این گروه به عنوان یک ضد تأسیس برای باورهای اصلی تشکیل شد.
مثال:
The group was formed as a counterestablishment to the mainstream beliefs.
معنی(example):
آنها از تأسیس ضد برای سیاست‌های جایگزین حمایت می‌کنند.
مثال:
They advocate for a counterestablishment of alternative policies.
معنی فارسی کلمه counterestablishment
:
ساختار یا سیستم جایگزینی که کاملا مخالف یک تأسیس دیگر است.
