معنی فارسی counterwheel
B1چرخ کنترل، چرخی که برای متعادل کردن یک سیستم یا مکانیزم در حین کار استفاده میشود.
A wheel used to balance or counterbalance a mechanism or force.
- NOUN
example
معنی(example):
چرخ کنترل برای تعادل سیستم در طول عملکرد کمک میکند.
مثال:
The counterwheel helps to balance the system during operation.
معنی(example):
در مکانیک، یک چرخ کنترل برای مقابله با نیروها استفاده میشود.
مثال:
In mechanics, a counterwheel is used to counteract forces.
معنی فارسی کلمه counterwheel
:
چرخ کنترل، چرخی که برای متعادل کردن یک سیستم یا مکانیزم در حین کار استفاده میشود.