معنی فارسی counterworking
B1عملی که در آن فرد به اختلافات یا چالشها پاسخ میدهد تا راه حلی پیدا کند یا مشکل را برطرف کند.
The act of responding to conflicts or challenges to find solutions or resolve issues.
- NOUN
example
معنی(example):
کارکردن در مقابل برای حل اختلافات در یک تیم بسیار حیاتی است.
مثال:
Counterworking is crucial for resolving conflicts in a team.
معنی(example):
عملکرد کارکردن در مقابل میتواند به ارتباط بهتر منجر شود.
مثال:
The practice of counterworking can lead to better communication.
معنی فارسی کلمه counterworking
:
عملی که در آن فرد به اختلافات یا چالشها پاسخ میدهد تا راه حلی پیدا کند یا مشکل را برطرف کند.