معنی فارسی countryman
B1 /ˈkʌntɹimən/مردی که در مناطق روستایی زندگی می‌کند و معمولاً به کشاورزی یا فعالیت‌های طبیعی مشغول است.
A man who lives in the countryside, often engaged in agriculture or rural activities.
- noun
noun
معنی(noun):
Somebody from a certain country.
معنی(noun):
Somebody from one's own country; a fellow countryman; compatriot.
معنی(noun):
A country dweller, especially a follower of country pursuits.
معنی(noun):
(traveller) A settled person, as opposed to a traveller.
example
معنی(example):
مرد روستایی هر میان‌بر را در اطراف مزارع می‌شناخت.
مثال:
The countryman knew every shortcut around the fields.
معنی(example):
به عنوان یک مرد روستایی، او زندگی ساده و پرمشقتی داشت.
مثال:
As a countryman, he lived a simple and hardworking life.
معنی فارسی کلمه countryman
:
مردی که در مناطق روستایی زندگی می‌کند و معمولاً به کشاورزی یا فعالیت‌های طبیعی مشغول است.
