معنی فارسی cowedly
B1حالت یا طرز عمل کسی که از ترس یا وحشت رفتار میکند.
Behaving in a frightened or timid manner due to fear.
- ADVERB
example
معنی(example):
دانشآموز پس از ارتکاب اشتباه در کلاس احساس ترس کرد.
مثال:
The student felt cowedly after making a mistake in class.
معنی(example):
او به طرز ترسویی صحبت کرد و از عواقب میترسید.
مثال:
He spoke cowedly, afraid of the consequences.
معنی فارسی کلمه cowedly
:
حالت یا طرز عمل کسی که از ترس یا وحشت رفتار میکند.