معنی فارسی crackedness

B1

حالت و ویژگی ترک‌خوردگی یا شکاف در چیزی.

The state or quality of being cracked.

example
معنی(example):

ترک‌خوردگی گلدان آن را غیرقابل استفاده کرد.

مثال:

The crackedness of the vase made it unusable.

معنی(example):

او ترک‌خوردگی پیاده‌رو را به عنوان یک خطر ایمنی یادداشت کرد.

مثال:

He noted the crackedness of the pavement as a safety hazard.

معنی فارسی کلمه crackedness

: معنی crackedness به فارسی

حالت و ویژگی ترک‌خوردگی یا شکاف در چیزی.