معنی فارسی cragged
B1مواردی که دارای لبههای دندانهدار یا نامنظم هستند.
Having a rough, jagged, or uneven surface.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Having crags
example
معنی(example):
کوه لبهای خشن و دندانهدار داشت.
مثال:
The mountain had a cragged edge.
معنی(example):
ساحل با صخرههای خشن میخکوب شده بود.
مثال:
The coastline was dotted with cragged rocks.
معنی فارسی کلمه cragged
:
مواردی که دارای لبههای دندانهدار یا نامنظم هستند.