معنی فارسی craniometer

B1

ابزاری برای اندازه‌گیری ابعاد جمجمه.

An instrument used to measure the dimensions of the skull.

example
معنی(example):

از کرانیومتر برای اندازه‌گیری اندازه جمجمه استفاده می‌شود.

مثال:

A craniometer is used to measure the size of the skull.

معنی(example):

پزشک از کرانیومتر برای ارزیابی بیمار استفاده کرد.

مثال:

The doctor used a craniometer for the patient's assessment.

معنی فارسی کلمه craniometer

: معنی craniometer به فارسی

ابزاری برای اندازه‌گیری ابعاد جمجمه.