معنی فارسی craunchingly

B1

به صورت صادقی و با صدای خرد کننده، معمولاً به توصیف صدای چیزهایی که می‌شکنند یا می‌غلتند استفاده می‌شود.

In a manner that makes a loud crunching sound.

example
معنی(example):

برگ‌ها به صورت خردکننده زیر پا شکسته شدند.

مثال:

The leaves craunchingly gave way underfoot.

معنی(example):

او به صدای خردکننده و بلندی از برف که زیر پا شکسته می‌شد گوش داد.

مثال:

He listened to the craunchingly loud sound of the crunching snow.

معنی فارسی کلمه craunchingly

: معنی craunchingly به فارسی

به صورت صادقی و با صدای خرد کننده، معمولاً به توصیف صدای چیزهایی که می‌شکنند یا می‌غلتند استفاده می‌شود.