معنی فارسی cravingly

B1

به معنای به شدت خواستار یا مشتاق به چیزی بودن.

In a manner that exhibits a strong desire for something.

example
معنی(example):

او به کیک به طرز شدیدی نگاه کرد و نتوانست مقاومت کند.

مثال:

She looked at the cake cravingly, unable to resist.

معنی(example):

او به طرز عمیقی درباره غذای مورد علاقه‌اش صحبت کرد.

مثال:

He spoke cravingly about his favorite dish.

معنی فارسی کلمه cravingly

: معنی cravingly به فارسی

به معنای به شدت خواستار یا مشتاق به چیزی بودن.