معنی فارسی credendum
B1چیزی که باید به آن باور داشت، اصول یا آموزههای اساسی یک نظریه.
That which is to be believed; a statement of belief.
- NOUN
example
معنی(example):
اعتقاد اساسی این جنبش بر رفاه جمعی استوار بود.
مثال:
The credendum of the movement was based on collective welfare.
معنی(example):
بحثها غالباً حول اعتقادات اساسی مکاتب فلسفی میچرخد.
مثال:
Discussions often revolve around the credendum of philosophical schools.
معنی فارسی کلمه credendum
:
چیزی که باید به آن باور داشت، اصول یا آموزههای اساسی یک نظریه.