معنی فارسی crippledom

B1

ناتوانی، حالتی که در آن فرد به دلیل آسیب یا بیماری نمی‌تواند به طور عادی کار کند.

The state of being crippled; often associated with physical disability.

noun
معنی(noun):

State of being a cripple

example
معنی(example):

ناتوانی می‌تواند اغلب به چالش‌هایی در زندگی روزمره منجر شود.

مثال:

Crippledom can often lead to challenges in everyday life.

معنی(example):

او درباره مسائل مربوط به ناتوانی و فراگیری می‌نویسد.

مثال:

He writes about issues related to crippledom and inclusivity.

معنی فارسی کلمه crippledom

: معنی crippledom به فارسی

ناتوانی، حالتی که در آن فرد به دلیل آسیب یا بیماری نمی‌تواند به طور عادی کار کند.