معنی فارسی crispature
B2کریسپاتور، به ویژگی خاصی اشاره دارد که تردی و قوام را به چیزی میدهد.
The characteristic of being crisp, adding freshness or definition.
- NOUN
example
معنی(example):
کریسپاتور پارچه کیفیت آن را افزایش میدهد.
مثال:
The crispature of the fabric enhances its quality.
معنی(example):
او از کریسپاتور در محصولات نانوایی قدردانی کرد.
مثال:
He appreciated the crispature in the bakery items.
معنی فارسی کلمه crispature
:
کریسپاتور، به ویژگی خاصی اشاره دارد که تردی و قوام را به چیزی میدهد.