معنی فارسی crispation

B2

کریسپیشن، به حالتی اشاره دارد که در آن قوام و تردی مشخصی وجود دارد.

The quality of being crisp and well-defined, particularly in texture.

example
معنی(example):

کریسپیشن برگ‌ها در پاییز زیباست.

مثال:

The crispation of the leaves in autumn is beautiful.

معنی(example):

او از کریسپیشن نحوه چیدمان غذا تحسین کرد.

مثال:

He admired the crispation of the food presentation.

معنی فارسی کلمه crispation

: معنی crispation به فارسی

کریسپیشن، به حالتی اشاره دارد که در آن قوام و تردی مشخصی وجود دارد.