معنی فارسی crispated

B2

کریسپات شده، به حالتی اطلاق می‌شود که لبه‌ها یا سطح چیزی دچار زبری و تیزی باشد.

Having a texture that is distinctly sharp or defined.

example
معنی(example):

حاشیه‌های کریسپات شده کاغذ به آن ظاهری منحصر به فرد داد.

مثال:

The crispated edges of the paper gave it a unique look.

معنی(example):

او از بافت کریسپات شده پارچه خوشش آمد.

مثال:

He liked the crispated texture of the fabric.

معنی فارسی کلمه crispated

: معنی crispated به فارسی

کریسپات شده، به حالتی اطلاق می‌شود که لبه‌ها یا سطح چیزی دچار زبری و تیزی باشد.