معنی فارسی cronish
B1پیشنهادات یا کارها که مشخصه ارتباطات فامیلی یا روابط نزدیک است و ممکن است به شایستگی مرتبط نباشد.
Typical of or resembling cronyism; characterized by favoritism toward friends or associates.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
رفتار فامیلی او باعث شد که بین همسالانش محبوب نباشد.
مثال:
His cronish behavior made him unpopular among his peers.
معنی(example):
تصمیمات فامیلی رهبر، نگرانیهایی را در میان پرسنل ایجاد کرد.
مثال:
The cronish decisions of the leader raised concerns among the staff.
معنی فارسی کلمه cronish
:
پیشنهادات یا کارها که مشخصه ارتباطات فامیلی یا روابط نزدیک است و ممکن است به شایستگی مرتبط نباشد.