معنی فارسی cronying
B1فعالیت دوست شدن یا وقت گذراندن با دوستان.
The action of associating or being with friends, especially in a social setting.
- VERB
example
معنی(example):
آنها در کافه با هم دوست هستند و از وقت خود لذت میبرند.
مثال:
They are cronying at the cafe, enjoying their time together.
معنی(example):
دوستیابی به سرگرمی محبوبی برای این گروه تبدیل شده است.
مثال:
Cronying has become a favorite pastime for the group.
معنی فارسی کلمه cronying
:
فعالیت دوست شدن یا وقت گذراندن با دوستان.