معنی فارسی crouchant

B1

قوز کرده، حالت نشسته یا خمیده‌ای که ممکن است نشانی از آماده‌باش باشد.

Crouched or hunched over; a position indicating readiness to spring.

example
معنی(example):

شکل کج شده آماده به پرش به نظر می‌رسید.

مثال:

The crouchant figure seemed ready to pounce.

معنی(example):

او یک گربه کج شده در باغ دید.

مثال:

She saw a crouchant cat in the garden.

معنی فارسی کلمه crouchant

: معنی crouchant به فارسی

قوز کرده، حالت نشسته یا خمیده‌ای که ممکن است نشانی از آماده‌باش باشد.