معنی فارسی crouche

B1

نوعی حالت یا فرم که به معنای قوز کردن است.

A state of being crouched or hunched.

example
معنی(example):

او یک قوز کرده پر از خاطرات داشت.

مثال:

He had a crouche filled with memories.

معنی(example):

قوز کردن در عکاسی خانواده‌ای شاد را نشان می‌داد.

مثال:

The crouche in the photograph showed a happy family.

معنی فارسی کلمه crouche

: معنی crouche به فارسی

نوعی حالت یا فرم که به معنای قوز کردن است.