معنی فارسی croupy

B1

احساس کمرشکن، به ویژه در نتیجه یک بیماری، مانند سرماخوردگی.

Describing a cough or condition resembling croup, often seen in children.

example
معنی(example):

کودک با احساسی کمرشکن و ضعیف بیدار شد.

مثال:

The child woke up feeling croupy and weak.

معنی(example):

او سرفه‌ای کمرشکن پیدا کرد که والدینش را نگران کرد.

مثال:

He developed a croupy cough that worried his parents.

معنی فارسی کلمه croupy

: معنی croupy به فارسی

احساس کمرشکن، به ویژه در نتیجه یک بیماری، مانند سرماخوردگی.