معنی فارسی crudded

B1

چیزی که به صورت کثیف یا زشت بر روی آن وجود دارد.

Covered with dirt or filth.

example
معنی(example):

پس از طوفان، سطح با کثیفی پوشیده شده بود.

مثال:

The surface was crudded with dirt after the storm.

معنی(example):

کفش‌های او به خاطر راه رفتن در گل کثیف شده بودند.

مثال:

Her shoes were crudded from walking in the mud.

معنی فارسی کلمه crudded

: معنی crudded به فارسی

چیزی که به صورت کثیف یا زشت بر روی آن وجود دارد.