معنی فارسی crustated
B1کراستاته، به بروز یا ظهور ساختارهایی با قشری سطحی اشاره دارد.
Characterized by having a crust or layer on the surface.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
سطح کراستاتهٔ سیاره شواهدی از رودخانههای باستانی را نشان میدهد.
مثال:
The crustated surface of the planet shows evidence of ancient rivers.
معنی(example):
زمینشناسان از لایههای کراستاتهٔ رسوبی شگفتزده میشوند.
مثال:
Geologists are fascinated by the crustated layers of sediment.
معنی فارسی کلمه crustated
:
کراستاته، به بروز یا ظهور ساختارهایی با قشری سطحی اشاره دارد.