معنی فارسی crusted
B1 /ˈkɹʌstɪd/پوشیده شده با یک لایه سخت که معمولاً ناشی از خشک شدن است.
Covered with a hard layer, usually resulting from drying.
- verb
verb
معنی(verb):
To cover with a crust.
معنی(verb):
To form a crust.
example
معنی(example):
دسر بهخوبی با کارامل پوشیده شده بود.
مثال:
The dessert was beautifully crusted with caramel.
معنی(example):
رنگ قدیمی در طول سالها سخت شده بود.
مثال:
The old paint had crusted over the years.
معنی فارسی کلمه crusted
:
پوشیده شده با یک لایه سخت که معمولاً ناشی از خشک شدن است.