معنی فارسی crystallic
B2که به بلور یا خواص آن مربوط میشود.
Relating to or resembling a crystal.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
ساختارهای بلورین برای مطالعه جذاب بودند.
مثال:
The crystallic structures were fascinating to study.
معنی(example):
او طراحیهای بلورینی را در جواهراتش دوست دارد.
مثال:
She loves crystallic designs in her jewelry.
معنی فارسی کلمه crystallic
:
که به بلور یا خواص آن مربوط میشود.