معنی فارسی crystalled
B1بلورین شده، چیزی که به صورت بلور در آمده است.
Made or formed into crystals.
- VERB
example
معنی(example):
آب وقتی منجمد شد بلورین شد.
مثال:
The water crystalled as it froze.
معنی(example):
هنرمند دیدگاه خود را در مجسمه بلورین کرد.
مثال:
The artist crystalled her vision in the sculpture.
معنی فارسی کلمه crystalled
:
بلورین شده، چیزی که به صورت بلور در آمده است.