معنی فارسی cubiculary
B1به شکل یا روش مرتبط با کابین خواب، معمولاً در طراحی فضا.
In a manner relating to a cubiculum or similar small space.
- ADVERB
example
معنی(example):
او مبلمان را به صورت کابینیچین کرد تا فضا را به حداکثر برساند.
مثال:
He arranged the furniture cubicularly to maximize space.
معنی(example):
چیدمان کابینی احساس بزرگتری به اتاق داد.
مثال:
The cubiculary layout made the room feel larger.
معنی فارسی کلمه cubiculary
:
به شکل یا روش مرتبط با کابین خواب، معمولاً در طراحی فضا.