معنی فارسی cubistically

B1

به شیوه‌ای که تأثیر سبک کوبیسم را نشان می‌دهد.

In a manner characteristic of cubism.

example
معنی(example):

او به موضوع به طور کوبیستی نزدیک شد.

مثال:

He approached the subject cubistically.

معنی(example):

این اثر به صورت کوبیستی ایجاد شد تا دیدگاه‌های سنتی را به چالش بکشد.

مثال:

The work was created cubistically to challenge traditional views.

معنی فارسی کلمه cubistically

: معنی cubistically به فارسی

به شیوه‌ای که تأثیر سبک کوبیسم را نشان می‌دهد.