معنی فارسی cumbered

B2

به معنای تحت فشار بودن یا بار گذاردن است، به ویژه در مورد شخصی که احساس سنگینی می‌کند.

Burdened or hindered by something, typically used to describe a feeling of being weighted down.

verb
معنی(verb):

To slow down; to hinder; to burden; to encumber.

adjective
معنی(adjective):

Hampered; encumbered.

example
معنی(example):

او احساس می‌کرد که به دلیل تمام وظایفی که باید انجام می‌داد، تحت فشار است.

مثال:

She felt cumbered by all the tasks she had to complete.

معنی(example):

مسیر سنگین آنها را در حرکت کردن دشوار ساخت.

مثال:

The cumbered path made it difficult for them to walk.

معنی فارسی کلمه cumbered

: معنی cumbered به فارسی

به معنای تحت فشار بودن یا بار گذاردن است، به ویژه در مورد شخصی که احساس سنگینی می‌کند.