معنی فارسی cumulating
B2به تدریج جمع شدن یا انباشتن، به معنای ایجاد تاثیر بیشتر با ترکیب یا جمعآوری عوامل مختلف.
To gather together or accumulate, leading to a greater effect over time.
- verb
verb
معنی(verb):
To accumulate; to amass.
معنی(verb):
To be accumulated.
example
معنی(example):
تلاشها به تدریج به یک تغییر قابل توجه در سیاستها منجر میشود.
مثال:
The efforts are cumulating into a significant change in policy.
معنی(example):
تجربیات او در کتابی که مینویسد به تدریج جمع میشوند.
مثال:
Her experiences are cumulating in the book she is writing.
معنی فارسی کلمه cumulating
:
به تدریج جمع شدن یا انباشتن، به معنای ایجاد تاثیر بیشتر با ترکیب یا جمعآوری عوامل مختلف.