معنی فارسی daddock

B1

شخصی که احساس ناتوانی یا درماندگی می‌کند.

A term often used for someone who is dawdling or appearing foolish.

example
معنی(example):

مرد سالخورده در صندلی‌اش مانند یک ددوک به نظر می‌رسید.

مثال:

The old man looked like a daddock in his chair.

معنی(example):

او همیشه هنگام بازی با نوه‌هایش احساس ددوک می‌کرد.

مثال:

He always felt like a daddock when playing games with his grandchildren.

معنی فارسی کلمه daddock

: معنی daddock به فارسی

شخصی که احساس ناتوانی یا درماندگی می‌کند.