معنی فارسی daddling
B1عمل بیهدف و بیدقت، نیاز به توجه بیشتری نسبت به فعالیتهای مهم.
The act of moving or engaging in trivial activities without purpose.
- VERB
example
معنی(example):
آنها به جای تمرکز بر روی کار، در حال بازی بودند.
مثال:
They were daddling instead of focusing on the task.
معنی(example):
ما او را دیدیم که در کنار رودخانه سرگرم بازی و پرتاب سنگها بود.
مثال:
We noticed him daddling by the river, throwing stones.
معنی فارسی کلمه daddling
:
عمل بیهدف و بیدقت، نیاز به توجه بیشتری نسبت به فعالیتهای مهم.