معنی فارسی damningly

B2

به صورت شدید و قاطعانه، به طور خاص درباره موضوعات منفی یا انتقادات.

In a manner that severely criticizes or condemns.

example
معنی(example):

این گزارش به شدت به انتقاد از شیوه‌های شرکت پرداخت.

مثال:

The report damningly criticized the company's practices.

معنی(example):

او به شدت درباره فساد در دولت صحبت کرد.

مثال:

He spoke damningly about the corruption in the government.

معنی فارسی کلمه damningly

: معنی damningly به فارسی

به صورت شدید و قاطعانه، به طور خاص درباره موضوعات منفی یا انتقادات.