معنی فارسی deading

B1

عملیه‌ی بی‌روح کردن چیزی یا نشان دادن عدم احساس.

The act of making something lifeless or suppressing emotions.

example
معنی(example):

خاموش کردن مکالمه باعث شد همه احساس ناراحتی کنند.

مثال:

Deading the conversation made everyone uncomfortable.

معنی(example):

او پس از از دست دادن، خاموش کردن احساساتش را دشوار یافت.

مثال:

He found deading his emotions difficult after the loss.

معنی فارسی کلمه deading

: معنی deading به فارسی

عملیه‌ی بی‌روح کردن چیزی یا نشان دادن عدم احساس.