معنی فارسی decrepitation
B2پوسیدگی، فرسوده شدن و خرابی به علت زمان یا شرایط جوی.
The process of becoming worn out or decayed.
- NOUN
example
معنی(example):
پوسیدگی آثار باستانی آنها را آسیبپذیر کرد.
مثال:
The decrepitation of the ancient ruins left them vulnerable.
معنی(example):
پوسیدگی در بسیاری از مکانهای تاریخی یک نگرانی است.
مثال:
Decrepitation is a concern in many historical sites.
معنی فارسی کلمه decrepitation
:
پوسیدگی، فرسوده شدن و خرابی به علت زمان یا شرایط جوی.