معنی فارسی defyingly
B1با بیاعتنایی، به شیوهای که نشان دهنده مقاومت در برابر چیزی باشد.
In a manner that shows resistance or defiance.
- ADVERB
example
معنی(example):
او با بیاعتنایی با قوانین تعیین شده توسط کمیته سخن گفت.
مثال:
He spoke defyingly to the rules set by the committee.
معنی(example):
او با بیاعتنایی به آنها نگاه کرد قبل از اینکه تصمیمش را بگیرد.
مثال:
She looked at them defyingly before making her decision.
معنی فارسی کلمه defyingly
:
با بیاعتنایی، به شیوهای که نشان دهنده مقاومت در برابر چیزی باشد.