معنی فارسی demasculinized

B1

به کار رفته برای توصیف چیزی که مشخصات مردانه‌اش کاهش یافته است.

Describing something that has been made less masculine.

example
معنی(example):

نمایشگاه هنری تفسیرهای کمتربازپرسشگرانه از شخصیت‌های مردانه مشهور را به نمایش گذاشت.

مثال:

The art exhibit featured demasculinized interpretations of famous male figures.

معنی(example):

منتقدان از سبک کمتربازپرسشگرانه مجموعه جدید تمجید کردند.

مثال:

Critics praised the demasculinized style of the new collection.

معنی فارسی کلمه demasculinized

: معنی demasculinized به فارسی

به کار رفته برای توصیف چیزی که مشخصات مردانه‌اش کاهش یافته است.