معنی فارسی dentellated
B1دارای برجستگیها یا دندانههایی که به شکل خاصی طراحی شدهاند.
Having notches or projections designed for a specific purpose.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
طراحی صندلی جدید به شکل دنتلاتد برای حمایت بهتر است.
مثال:
The design of the new chair is dentellated for better support.
معنی(example):
لبههای دنتلاتد به مبلمان ظاهری منحصر به فرد میدهند.
مثال:
Dentellated edges provide a unique look to the furniture.
معنی فارسی کلمه dentellated
:
دارای برجستگیها یا دندانههایی که به شکل خاصی طراحی شدهاند.