معنی فارسی denticulated
B2دارای دندانههای کوچک در حاشیه یا لبه.
Having a notched or serrated edge.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
مرز دندیکولهشده پوسته بسیار جالب بود.
مثال:
The denticulated border of the shell was fascinating.
معنی(example):
متخصصان لبه دندیکولهشده اثر باستانی را تحسین کردند.
مثال:
Experts admired the denticulated edge of the ancient artifact.
معنی فارسی کلمه denticulated
:
دارای دندانههای کوچک در حاشیه یا لبه.