معنی فارسی denticule
B1دندیکول، دندانه یا زائدهای کوچک.
A small tooth or tooth-like projection.
- NOUN
example
معنی(example):
یک دندیکول در بعضی از گونههای دریایی یافت میشود.
مثال:
A denticule can be found in some marine species.
معنی(example):
برخی از حشرات دندیکولهایی بر روی بدن خود دارند.
مثال:
Certain insects have denticules on their bodies.
معنی فارسی کلمه denticule
:
دندیکول، دندانه یا زائدهای کوچک.