معنی فارسی dependantly
B1به گونهای که وابستگی به دیگران یا چیزها را نشان میدهد.
In a manner that expresses reliance on others.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور وابسته عمل کرد و همیشه به دنبال راهنمایی بود.
مثال:
She acted dependantly, always seeking guidance.
معنی(example):
دارای ذهن وابسته بودن میتواند دوپهلوی باشد.
مثال:
Being dependantly-minded can be a double-edged sword.
معنی فارسی کلمه dependantly
:
به گونهای که وابستگی به دیگران یا چیزها را نشان میدهد.