معنی فارسی depicture
B1توصیف کردن، به تصویر کشیدن.
To represent or delineate in words or images.
- VERB
example
معنی(example):
برای توصیف کردن صحنه، هنرمند از رنگهای زنده استفاده کرد.
مثال:
To depicture the scene, the artist used vibrant colors.
معنی(example):
این مستند هدفش توصیف کردن زندگی حیوانات دریایی است.
مثال:
The documentary aims to depicture the life of marine animals.
معنی فارسی کلمه depicture
:
توصیف کردن، به تصویر کشیدن.