معنی فارسی depositive
B2سپردهای، به معنای ارائه یا تأسیس چیزی که بهراحتی قابل دریافت باشد.
Relating to or characterized by deposition.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
ماهیت گواهی بهصورت سپردهگذاری واضح بود.
مثال:
The depositive nature of the evidence was clear.
معنی(example):
او نقش مهمی در تصمیمات کمیته داشت.
مثال:
He had a depositive role in the committee's decisions.
معنی فارسی کلمه depositive
:
سپردهای، به معنای ارائه یا تأسیس چیزی که بهراحتی قابل دریافت باشد.