معنی فارسی depravate

B1

فاسد کردن یا از بین بردن جنبه‌های اخلاقی یا صحیح یک فرد یا رفتار.

To corrupt or to weaken moral principles or ethical standards.

example
معنی(example):

رمان بررسی می‌کند که چگونه افراد می‌توانند اخلاق خود را فاسد کنند.

مثال:

The novel explores how individuals can depravate their morals.

معنی(example):

او از این می‌ترسید که تصمیماتش ممکن است صداقت او را فاسد کند.

مثال:

He feared his decisions might depravate his integrity.

معنی فارسی کلمه depravate

: معنی depravate به فارسی

فاسد کردن یا از بین بردن جنبه‌های اخلاقی یا صحیح یک فرد یا رفتار.